Defend Iran بازگشت به

February 07, 2011

انقلاب در تونس و مصر و ضرورت درهم شکستن نیروهای مسلح سرکوبگر



برای هر کس روشن است که در مصر، این مبارک نیست که نظام موجود را سر پا نگه داشته است. برعکس این ارتش و نیروهای سرکوبگر نظامی و پلیس اند که حافظ او، دولت و کل طبقه سرمایه دار  مصر می باشند. مبارک تنها بر راس این نیروها نشسته است.  وقایع اخیر بالعیبنه نشان داد که بدون آنها تصور اینکه او بتواند یک لحظه هم در قدرت باقی بماند ناممکن است. با اینحال، این توهم بزرگی است که توده های مردم در مصر، تونس، الجزیره و همه جا دچار آنند. این توهم را چه در ایران، مانند سبزها و سکولارهای سبز، و چه در مصر و تونس، و در همه جا، خیل احزاب بوراژوا- رفرمیست، و حتی بسیاری از احزاب چپ رفرمیست، که برخلاف ادعایشان، از دمکراسی واقعی- که عمل مستقیم توده ها و ریشه کن کردن نظام موجود را بهمراه دارد، وحشت دارند، شب و روز دامن می زنند. توده های زحمتکش و مردم عادی نیز که زیر بمباردمان شبانه روزی ی این توهم پراکنی ها، در عرصه سیاسی بیشتر از توک دماغ شان را نمی بینند، واقعا فکر می کنند با بپائین کشیدن مبارک ها، بن علی ها، خامنه ای ها و حتی دولتها و قانون اساسی آنها، به دمکراسی و آزادی واقعی دست می یابند. برای همین است که می بینیم مثلا شورای شهر تازه تشکیل شده ی سیدی بو علی در قطعنامه خود (که در صفحات بعدی آمده است) اعلام می کند که قصد حفظ دمکراسی در هم آهنگی با ارتش را دارد، یا در یکی از بندهای بیانیه نه ماده ای حزب کارگران کمونیست تونس از ارتش خواسته می شود که حفظ امنیت را در کشور به عهده بگیرد.
اما آنچه که توده های انقلابی را در میان این فضای مه آلودِ توهمات به پیش می راند و کورسو کورسو هم که شده، گام های بعدی به آنها نشان می دهد، بگفته مارکس، خود ضد انقلاب است که با شلاق ضد انقلابی اش انقلاب را به پیش می راند.این شلاق های ضد انقلاب در تونس و مصر، سرسختی رژیم های موجود و سرکوبگری ی دستگاه پلیس، و توطئه های پی در پی ضد انقلاب بودند که ضربات آن، قدم به قدم، تظاهرات مسالمت آمیز و مطالبات اولیه و رفرمیستی مردم را، بالجبار، به خواست سرنگونی ارتقا می دادند. همان چیزی که در ایران نیز در جریان جنبش سبز اتفاق افتاد و در مصر هم در حال حاضر در حال وقوع است. و یا در تونس و مصر، این راه اندازی و گسیل دسته های دزد و غارتگر به خانه و کاشانه مردم توسط ضد انقلاب، و ایجاد نا امنی در شهرها بودد که بلافاصله برپائی ی کمیته های محله، و بعبارت دیگر برپائی ارگانهای حاکمیت و مدیریت توده ای و قدرت دوگانه را، به منظور  پر کردن خلع قدرت، به توده ها آموخت. با اینحال، هنوز چه برای مردم تونس و مصر و چه برای توده ی ایرانی، تا فهم نهائی ی این حقیقت که با تنها سرنگونی دیکتاتورها و دولت هایشان، تا زمانی که ارتش سرکوبگر آنها دست نخورده در پادگانها باقی مانده است، هیچ چیز عوض نمی شود، راه درازی مانده است. حتی یک قانون اساسی بغایت انقلابی، و یک انتخابات بغایت آزاد که انقلابی ترین، آزادیخواه ترین، و فداکارترین  افراد را هم بر سر کار بیاورد، تا وقتیکه نیروهای سرکوبگر ارتش و پلیس دست نخورده باقی مانده اند، یعنی بخشی از جامعه بر علیه بخش دیگر، مسلح و آماده سرکوب نگه داشته شده است، هیچیک از دست آوردهای تاکنونی، از قانون اساسی جدید گرفته، تا دولت منتخب و آزادیهای سیاسی و اجتماعی بدست آمده، پشیزی هم ارزش ندارند. چرا که می توانند بدست ارتش، بخش مسلح جامعه، یک روزه، همانطور که مارکس در تجربه پارلمان فرانکفورت در انقلاب 1848 و جاروب شدن یک روزه ی یک دوجین مصوبات و دست آوردهای دمکراتیک آن بدست ارتش تجدید سازمان یافته ی ارتش قیصر نشان می دهد،  در یک آن محو شوند. اقلیت حاکمی که بهنگام انقلاب، به همراه تمامی دستگاه های حاکمه اش، زیر ضربه قرار گرفته، خوب می داند که مانند کسی که زیر ضربات طوفان، باید همه چیز را برای نجات جان خود به دریا پرتاب کند، باید ارتش، نیروی مسلح نجات بخش خود را، به قیمت چیزهای دیگر نجات دهد. این همان چیزی بود که آمریکا در انقلاب 57 ایران نیز بیش از همه نگران آن بود، و به خمینی هر گونه امتیازی، تا حد حمایت از وی را، بشرط گل انداختن به گردن فرماندهان ارتش داد، و در تونس و مصر نیز حاضر خواهد بود، تا زمانی که کل نظام در معرض خطر قرار نگرفته، به هر امتیازی، حتی تغییر قانون اساسی و انتخابات واقعا  آزاد هم تن دهد، تا آنرا برای تعرضات بعدی خود حفظ  نماید. در هر انقلاب، همچنانکه در ایران و تونس دیدیم و هم اکنون درمصر نیز شاهد آنیم، اساسی ترین وظیفه هر انقلاب، مقدم بر هر چیز، در هم شکستن قوای نظامی سرکوبگر می باشد. خودِ عرصه نبرد با چرخش احتناب ناپذیر انقلاب به صحنه ی زد و خوردهای خونین و بلاانقطاع توده ی مردم با نیروهای مسلح، آنجنانکه در مصر در کشمکش های بلا انقطاع میان مردم و نیروی مسلح پلیس شاهد آنیم، حکایت از این حقیقت می کند. این حقیقت که مسئله اصلی در هر انقلاب در هم شکستن سپر دفاعی دشمن، یعنی نیروی مسلح آنست. نیروئی که تا زمانی که در هم شکسته نشده و جای خود را به نیروی مسلح همگانی نداده، دمکراتیک ترین دمکراسی  نیز در برابر آن بی دفاع است و دوام چندانی نخواهد داشت. در مصر و تونس هم، همچنانکه در هر انقلاب دیگر، در تحلیل نهائی، حد پیشروی انقلاب را باید با متراژ پیشروی مردم در انحلال انقلابی نیروهای مسلح، ستون فقرات هر رژیمی، اندازه گرفت. تا جائی که. دمکراتیک ترین دستاوردها، بدون چنین انحلالی، موقتی و زود گذر، و پشیزی ارزش نخواهد داشت. در همه جا توقف و به بیراهه رفتن انقلاب با آشتی مردم با ارتش است که رقم می خورد. اینرا، سرمایه داران و قدرت های سرکوبگر حاکمه بخوبی می دانند، و از همین رو، مقدم ترین توجهشان در هر انقلابی حفظ و نجات سر سختانه نیروی پلیس و بخصوص ارتش، از ضربات منهدم کننده انقلاب است. در انقلاب مصر نیز همه ی تاکیدات سران کشورهای امپریالیستی و دولت های مرتجع عربی بر ضرورت  انتقال مسالمت آمیز و نظام مند قدرت، در برابر نوع انقلابی و خشونت آمیز آن، معطوف به همین حفظ نیروهای مسلح، تنها نیروی تامین کننده نظم در جامعه سرمایه داری می باشد. اگر در انقلاب تونس و مصر ارتش خود را در کنار مردم قرار می دهد، نه بخاطر مردمی بودن آن، بلکه برای آنست که تا زمانی که نیروی پلیس نقش مقدمِ سپر دفاعی رژیم را در برابر مردم ایفا می کند، نیازی به قرار دادن ارتش در برابر مردم و به مخاطره انداختن آن نمی باشد. اما بی شک، همینکه اولی خاصیت خود را در انجام وظیفه اش از دست بدهد، دومی وظیفه ی دفاع از نظام و سرکوب را بعهده می گیرد. 
در پرتو این حقایق است که اکنون می توان به ماهیت بورژوائی احزابی مانند حزب کمونیست کارگران تونس، که بجای نشان دادن گام های انقلابی ی بعدی به توده ی مردم، خواستار انتقال مسالمت آمیز قدرت بجای تصرف انقلابی آن، و تامین امنیت، توسط توده ی مسلح، دست به دامن ارتش می شود، پی برد.
اما باز، همانطور که گفته شد، شلاق ضد انقلاب، علیرغم تبلیغات سازشکارانه و گمراه کننده احزاب رفرمیست، خود راه انقلاب را به جلو می گشاید و بنا بر ضرورت های عینی گامهای بعدی را به توده ها نشان می دهد. در مصر نیز، همانطور که شاهدیم، حمله مزدوران مسلح پلیس در لباس شخصی، بهمراه دزدان و جانیان آزاد شده از زندان، به توده ی مردمی که در میدان التحریر، تاکنون، به شکل مسالمت آمیز تجمع کرده اند، و قتل و مجروح کردن صدها تن از آنها، خود بهترین چیزیست که به آنها می آموزد تا برای دفاع از خود مسلح شوند و برای حرکت به سوی کاخ ریاست جمهوری و نبرد نهائی آماده گردند. با اینحال، سیر وقایع در آینده قابل پیش بینی نمی باشد. قدر مسلم این که تا پیروزی نهائی راه درازی در پیش است و هر چند خودِ انکشاف عینی، بهترین آموزگار توده ها بوده، گام های بعدی را به آنها می آموزد، ولی توده ی مردم نیز باید دارای آگاهی و تجربه لازم برای انتخاب این راه ها و گام نهادن در مسیر آنها باشند. واضح است در شرایطی که احزاب و رهبران ارتجاعی و بخصوص رفرمیست بی وقفه به کار گمراه کردن توده ی مردم و به سازش کشاندن انقلاب مشغول اند، وجود احزاب انقلابی نیز برای نشان دادن گام های درست بعدی و پیروزی انقلاب اجتناب ناپذیر می باشند. اخبار تا کنونی خبر از وجود چنین احزابی، یا حداقل وجود موثر آنها، در کشورهایی که در حال حاضر در شمال آفریقا و خاور میانه در گیر چنین طوفان عظیم انقلابی شده اند، خبر نمی دهند. این نیز که آیا چنین احزابی در حال بوجود آمدن اند یا در جریان پیشروی بعدی این انقلابات بوجود خواهند آمد، در لحظه کنونی نامعلوم و غیر قابل پیش بینی اند. با اینحال، آنچه مسلم و غیر قابل انکار است، تغییرات شگرفی است که خاور میانه و شمال آفریقا، در پی موج انقلابات جاری آبستن آن می باشند. تغییراتی که هم اکنون آغاز شده اند و تنها زمانی می توانند به رهائی نهائی منجر شوند که با گام های استوار انقلابی ، آگاهانه و درست همراه شوند.                سیامک ستوده         www.siamacsotudeh.com

No comments: