Defend Iran بازگشت به

August 12, 2010

فقر

فقر
ميخواهم بگويم ......
فقر همه جا سر ميكشد .......
فقر ، گرسنگي نيست ..... 
فقر ، عرياني هم نيست ......
فقر ، گاهي زير شمش هاي طلا خود را پنهان ميكند .........
فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......
فقر ، ذهن ها را مبتلا ميكند .....
فقر ، بشكه هاي نفت را در عربستان ، تا ته سر ميكشد .....
فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......
فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......
فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....
فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....
فقر ، همه جا سر ميكشد ........
فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..
فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است

1 comment:

A.K. said...

در مورد این نوشته شعر گونه ، ذکر نکته ای را لازم دیدم.

کلمات به اقتضای انگیزه های موردی گاه به صورت اصیل خود تجلی می یابند و نماینده صریح اشیای عالم خارج هستند . به عنوان مثال جمله "ریزش باران موجب سر سبزی چمن میشود." به انسان دانش یا شناخت علمی نسبت به یک واقعیت می دهد.

،و گاه مفاهیم با سیمای متفاوت روی می نمایند ، (به عنوان مثال درهنر شعر) مثل: "ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست" (خیام) . با این وصف هنرمند هم مانند عالم خبر از واقعیت می دهد، جویای واقعیت است و هدفی جز غلبه بر واقعیت ندارد. شناخت هنری مانند شناخت علمی مستلزم تجربه است. و هنر هم مانند علم به دنبال واقعیت و حقیقت است. هنر هم از واقعیت شناخت جد یدی به دست می دهد. این شناخت می تواند مقتضیات عملی جد یدی را ایجاب کند و به تغییر در زندگی اجتماعی منجر شود.

غرض از این مقد مه فشرده یاد آوری این نکته است که به بهانه شعر گونه سخن گفتن نمی توان مفاهیم را به دلخواه خود معنی کرد و تا نفی واقعیت پیش رفت. در عالم واقعیت، فقر یعنی گروهی از انسانها از امکاناتی که سزاوار آن هستند ، محروم نگه داشته شده اند. در نوشته بالا، نویسنده خبر یا شناختی از فقر می دهد که هیچ همخوانی با عالم واقعیت ندارد . مفهوم اصیل

و واقعی فقر، فقر اقتصادی است که پنجه در تار و پود و جان انسانهای محروم انداخته و آثار آن تحقیر، توهین، بی آموزشی، بی بهداشتی، فحشا، و هزار مصیبت و فلاکت دهشتبار دیگر را به جامعه ی انسانی تحمیل کرده است. حال آنکه در این جا نویسنده مفهوم فقررا با مفهوم فقدان کنترل حرص و آز صاحبان زر و زور یکی فرض کرده،، با این نوع سفسطه واقعیت مسلم فقر را کمرنگ جلوه می دهد